اخبار
| گزارش چهاردهمین جشن سینمای ایران (نخست) |
گزارش نخست: چهاردهمین جشن سینمای ایران پنجشنبه شب با حضور بزرگان سینمای ایران و تعداد بسیاری از علاقمندان سینما درسالن همایشهای برج میلاد برگزار شد. در این مراسم جمع زیادی از سینماگران حضور داشتند و بر تحکیم خانه سینما و وحدت صنوف تاکید کرده و از هیات مدیره خانه سینما، فرهاد توحیدی دبیر جشن و دستاندرکاران خانه سینما تشکرکردند. فرهاد آییش به همراه همسرش مائده طهماسبی اجرای این مراسم را برعهده داشت و مهران رجبی هم در بخشیهایی از این مراسم به عنوان بازیگر درنقشهای مختلف مسائل و مشکلات سینماگران از جمله نداشتن بیمه بیکاری، قاچاق سی دی و نبود امنیت شغلی را با هنرنمایی خود بازتاب می دادند. فکری به حال آبروی سینمای ایران کنید در ابتدای این مراسم هوشنگ گلمکانی به همراه حامد بهداد برای اهدای جایزه بهترین فیلم اول روی صحنه آمدند. گلمکانی که سردبیری مجله "فیلم " را بر عهده دارد از مسولان خانه سینما خواست تا با فیلمهای مبتذلی که این روزها در سینمای ایران روی پرده میرود ، مبارزه کنند و گفت:" سینمای ایران با سینمای اکران خیلی تفاوت دارد. میخواهم از این فرصت استفاده کنم و از اهل سینما بخواهم در حدی که در توانشان است فکری به حال سینمای اکران کنند. چون آبرو و اعتبار سینمای ایران را میبرد و تناسبی با سینمای ایران ندارد. ۲۰۰ فیلم در سینمای ایران از سالهای گذشته مانده که هیچوقت فرصت اکران پیدا نکرده است. باید به این تعداد فیلمهای مستند وکوتاه را که بخش عمده ای از کیفیت سینمای ایران را تشکیل میدهد، اضافه کنیم. تقاضا دارم در کنار برگزاری جشن به فکر آبرو واعتبار سینمای ایران باشیم.میدانم خانه سینما گرفتاریهای زیادی دارد اما در خطر بودن سینمای ایران هم مشکل کوچکی نیست." . حامد بهداد هم گفت:" خیلی خوشحالم که امشب با هم شادی میکنیم و برای هم کف میزنیم و به هم عشق میدهیم.عرصه اگر تنگ است هنرمند ایرانی راه خود را پیدا میکند." دیپلم افتخار بهترین فیلم اول به مجید برزگر برای "فصل بارانهای موسمی" تعلق گرفت. برزگر برای نمایش فیلمش در خارج از کشور به سر میبرد و بازیگر فیلم، نوید لایق جایزه او را دریافت کرد و از قول او از هیات داوران و گروهی که او را در ساخت این فیلم همراهی کرده و منو چهر شاهسواری تهیهکننده فیلم تشکر کرد. رفاقت اهالی سینما بیش از رقابت است کلیپ معرفی داروان بخش بهترین عکس پخش شد و عزیز ساعتی و مرتضی رزاقکریمی تندیس بهترین عکس در معرفی فیلم را به مهدی دلخواسته برای فیلم "یک گزارش واقعی" اهدا کردند. محمدرضا دلپاک و ترانه علیدوستی برای اهدای تندیس بهترین صداگذاری روی صحنه آمدند. دلپاک از اصغر شاهوردی صدابردار سینمای ایران که در بستر بیماری به سر میبرد، نام برد و یادی از فریدون خوشابافرد تهیهکننده فقید سینما کرد و گفت:" در این جشن رفاقت اهالی سینما بیش از رقابت است و امیدوارم این رفاقتها همیشه مستدام بماند." علیدوستی از انجمن بازیگران و هیات مدیره سینما خواست از بازیگران برای حضور در این جشن دعوت کنند و زمانی که آنها نامزد نیستند هم به آنان کارت شرکت در این مراسم را بدهند. تندیس بهترین صداگذاری و میکس برای فیلم کودک وفرشته به محسن روشن اعطا شد که او به دلیل کسالت در مراسم حضور نداشت و دستیارش این تندیس را دریافت کرد. صدابرداری سابقهای هزار ساله دارد نظامالدین کیایی و ناصر ممدوح برای اعطای جایزه بهترین صدابرداری روی صحنه آمدند و کیایی با استناد به یکی ازشعرهای فردوسی او را اولین صدابردار سینمای ایران لقب داد و به این ترتیب سابقه صدابردای را هزار ساله دانست. تندیس بهترین صدابرداری به محمود سماکباشی برای صدابرداری "وقتی همه خوابیم" اهدا شد.در ادامه مراسم کلیپ درگذشتگان پخش شد و یادی از درگذشتگان سینما در سال گذشته شد. در ادامه مراسم بابک حمیدیان جایزه بهترین جلوههای ویژه میدانی را به محسن روزبهانی برای "شب واقعه"اعطا کرد. روزبهانی به دستاندکارن جشن خسته نباشید گفت و از اینکه آنها باعث میشوند اهالی سینما سالی یکبار دور هم جمع شوند تشکر کرد. مسعود بهنام به همراه جهانگیر کوثری روی صحنه آمدند و تندیس بهترین جلوههای ویژه بصری را لئو لو طراح جلوههای ویژه فیلم "ملک سلیمان" تعلق گرفت که یکی از عوامل این فیلم این تندیس را به نیابت او دریافت کرد. در ادامه مراسم کلیپی از سینمای دفاع مقدس پخش شد. من عضو خانه سینما هستم در بخش دیگر این مراسم لاله اسکندی و عبدالله اسکندری برای اهدای تندیس بهترین چهرهپردازی روی صحنه آمدند. لاله اسکندری گفت:" پیش از اینکه بازیگر باشم گریمور بودم و خوشحالم که این جایزه را اهدا میکنم. عبدالله اسکندری هم از اینکه این تندیس را به یکی از همکاران موفقش میدهد ابراز خوشحالی کرد. سودابه خسروی برای طراحی چهرهپردازی "شبانه روز" تندیس بهترین چهرهپردازی را گرفت که در مراسم حضور نداشت و جمال ساداتیان تهیهکننده این فیلم این تندیس را دریافت کرد.
فرهاد توحیدی دبیر جشن در ادامه مراسم گزارش خود را قرائت کرد : خانم ها ، آقایان سلام ! مهمانان گرامی من نویسنده ام . نمی گویم فیلمنامه نویس ، چون داستان هم می نویسم . گاهی مقاله و گاهی سفرنامه هم می نویسم . واز شما چه پنهان گاهی به اجبار نامه های اداری نوشته ام . کارم نوشتن است و به نوشتن افتخار می کنم . شاید هیچکس بهتر از همسر عزیزم و پسرانم ندانند که کاغذ سفید چقدر برایم محترم است . همسرم درست بیست و هشت سال پیش دفتر زیبایی به من داد تا در آن بنویسم . دفتر تا امروز سفید باقی مانده است ، چون فکر می کنم باید بهترین نوشته زندگی ام را در آن بنویسم . شاید در نگاه اول کمال گرا به نظر برسم . اما روی دیگر سکه کمال گرایی ترس است . دفتر سفید مانده چون ترسو هستم . نمی خواهم با واقعیت سقف توانایی نوشتنم رو دررو شوم . درست مثل همین لحظه که پیش روی شما ایستاده¬ام . من می ترسم ... انتظاری که در این لحظه از نوشتة من می رود تقدیم گزارش است. گزارشی از روند برگزاری یک جشن . گزارشی که از نوشتن آن متنفرم . نوشتن وقتی جنبة تکلیف به خود می¬گیرد تنفرآمیز می شود . این سرشت هر کار اجباری است . پس گزارش نمی نویسم . آمار نمی دهم آمار می تواند حجاب باشد . چهرة دروغ را می توان با آمار پوشاند، و حقیقتی را نیز می توان با آمار دروغ جلوه داد . شاید دوستانم از من انتظار داشتند گزارش امسال من هم طنز باشد. در واقع از اول هم می¬خواستم طنز بنویسم . حتی برایش فیلمنامه ای نوشتم . در آن فیلمنامه قرار بود روی صحنه بیایم در حالی که کوهی از کاغذ زیر بغلم زده ام . با مجری دست می دهم و کاغذها روی زمین می ریزد . گزارشم در لابلای انبوه کاغذها گم می شود و من هر بار برگی را از میان کاغذها بر می دارم و می-خوانم . مطالب به هم بی ربطند . بعداً معلوم می شود که به خاطر دبیری جشن سینما از نوشتن باز مانده¬ام و برای امرار معاش ورقه های امتحانی شاگردان دوستم را که دبیر است تصحیح می¬کنم و این ها که می¬خوانم انشای شاگردان اوست . انشاهایی که من در ازای هر برگ صد تومان دارم تصحیح شان می¬کنم . ایدة بدی بود. به جای آن گزارش اجباری یا نوشتة مطابیه آمیزی که لحظه ای لبخند بر لب بنشاند . تصمیم گرفتم نامه ای برای شما بخوانم . این نامه سرنوشت عجیبی دارد . آن ها که چند پیراهن بیشتر از من پاره کرده اند می¬دانند که ساختمان خانه سینما پیش از آن که خانة سینما شود ایران فیلم بود . ساختمان آجری دو طبقه¬ای در شمال کوچة سمنان ، بعد یک حیاط و آن سوی حیاط ساختمانی دیگر که استودیوها ی صدا و اتاقهای تدوین و بعد از آن فضایی مشجر که تا خیابان سمیه امروز و ثریای سابق می رسید. امروز از باغ که در آن فیلم های زیادی فیلمبرداری شد خبری نیست . و به جای اس تودیوها امروز ساختمانی ساخته شده که علاوه بر فضاهای اداری ، سالن سینمای کوچکی دارد. سال گذشته که من دبیر جشن سیزدهم بودم تصمیم گرفتم با کمک دوستانم سالن سینمای خانه را بازسازی کنم . صندلی ها را برداشتیم ، در و دیوار های قدیمی را نوسازی کردیم و پردة قدیمی را دورانداختیم ... پشت پردة سینما، دیوار گچی جاهایی نیاز به ترمیم داشت . غروبی بعد از خروج کارگران به سالن رفتم تا خرابی دیوار را وارسی کنم . در گوشة چپ دیوار سوراخی به قاعده یک مچ دست پیدا بود . گچها ریخته بودند و آجری نمایان شده بود . خواستم با دست میزان پوکی گچ را امتحان کنم که متوجة لقی آجر شدم ، تا آجر را با دست تکان دادم از دیوار جدا شد و دو سه آجر دیگر هم فروریخت و بالاخره حفره¬ای در دیوار باز شد . تلفن همراهم را روشن کردم و با نور مختصر آن درون حفره را کاویدم . چیزی شبیه جعبه کفش در حفره بود . جعبه را بیرون کشیدم . نمی توانستم سردرآورم که جعبه آنجا چه می کند . می ترسیدم حفره را بیشتر بازکنم چون قاعدتاٌ دیوار به ساختمان پشتی راه می¬برد که متعلق به دیگران بود . توی جعبه چیزهای عجیب و غریبی نبود. یک بطری نوشابه کوچک ، از آن شیشه¬های کوتاهی که هم سن و سالهای من به یاد می¬¬آورند 5 ریال بیشتر قیمت نداشت . چند کاغذ مچاله شده که معلوم بود آغشته به سیمان است . یک شاقول و دیگر هیچ . می-خواستم جعبه و آشغال هایش را دور بریزم . در نور سالن روی یکی از کاغذها سربرگ یک شرکت قدیمی فیلم سازی به چشمم خورد . موضوع برایم جالب شد . کاغذ ، خشک و زرد و مچاله بود و می ترسیدم اگر بازش کنم پاره شود . نامه را به خانه بردم و روی بخار کتری گرفتم تا کمی نرم شود . کاغذ را آرام آرام باز کردم . گرد و خاکش را تکاندم و متن را دیدم . نامه ای تکان دهنده بود، خطاب به وزیر فرهنگ و هنر . نامه تاریخ سال 1356 را دارد . اما نویسندة نامه معلوم نیست . از این برگ پیدا ست که نامه طولانی تر از یک صفحه است ، آن چه در این صفحه نوشته شده چنین است : جناب آقای وزیر ! ما تقاضای هیچ نوع کمکی از نظر اقتصادی از دولت نداریم و دست تکدی هم دراز نکرده ایم ما فقط می¬خواهیم سازمانهای اجرایی حقمان را نگیرند . می¬خواهیم دولت آئین نامه های کهنه را که 20 سال پیش تدوین شده و با شرایط زمانی امروز تطبیق نمی¬کند از سر راه سینما بردارد. در امر ممیزی تجدید نظر شود و به سینمای ایران آزادی بیان بیشتری داده شود . نتیجة این ممیزی ها فقط این است که اجباراٌ فیلم سازان ایرانی فقط از قصة روسپیان و کلاه مخملی ها فیلم می سازند ... آقای وزیر آمار اقتصادی سینما نشان می دهد که این اقتصاد تا چه حد ناسالم است و همین عدم سلامت است که آن را فساد پذیرهم می¬کند . فیلم فارسی فقط 7 ریال عاید تهیه کننده می کند طبÙ ‚ آمار باید بالغ بر یک میلیون نفر یک فیلم را تماشا کنند تا سرمایة فیلم بازگشت داده شود آنهم در مدتی طولانی ... آقای وزیر ! برای اقتصاد سینما باید فکری کرد . وقتی مملکت خودمان این طور فقیر و ویران است چگونه دم از تمدن بزرگ می زنیم . جامعه به قعر انحطاط سقوط می کند ، و به تباهی کامل روحی نزدیک می شود . چنان یکسره چهرة انسانی خود را باخته ایم که برای تأمین معیشت تمام اصول اخلاقی و روح روان خویش را می فروشیم . اقای وزیر فرهنگ و هنر ! بعضی از همکاران من می گویند : از دست ما که کاری ساخته نیست آنها می گویند نه می شود مثل دنیای غرب اعتصاب کرد، نه می شود دولتمردان را وادار کرد که به حرف ما گوش کنند. زور آنها زیاد است. اما من و بیشتر همکارانم می گوییم که از دست همة ما کاری ساخته است: روش ما چنین است هرگز آگاهانه از دروغ پشتیبانی نکنیم . هرگاه دریافتیم که مرز تزویر از کجا می¬گذرد از آن خط آلوده پا پس بکشیم . آن گاه خواهیم دید که چگونه به سرعت و به طرزی چاره ناپذیر تکه پاره های دورغ فرو می ریزد و آن چه می بایست عریان باشد خود را یکسره بی پوشش نشان خواهد داد. متأسفانه نامه ای که تنها یک صفحة آن در دستم بود اینجا ناتمام می ماند ... روز بعد سراغ جعبه رفتم . کاغذهای دیگر را بیرون کشیدم . اما آن کاغذها ادامة نامه نبودند روی یکی که معلوم بود مال پیمانکار بنایی است قیمت پاکتهای سیمان ، و سیم آرماتوربندی و میخ نوشته شده بود . آن یک برگ نامه را تا امروز نگهداشته ام و امروز می خواهم آن را به موزة سینما هدیه کنم. .... .سپس گروه موسیقی "رستاک" به رهبری مهدی سپهری قطعاتی از موسیقی محلی اقوام مختلف ایرانی را اجرا کرد.
|