Skip Navigation Links

            اخبار

گفتگوی محمد مهدی عسگرپور (مدیر عامل خانه سینما) در مورد سینمای ملی با نشریه پنجره



سينماي ملي ضمن اين‎‎كه مفهوم كش‎دار و پر مناقشه‎اي است، يك سر و هزار سودا دارد. يك بخش از مسايل سينماي ملي به مفاهيم درون سينمايي و ساختار دراماتيك فيلم‎ها برمي‎گردد، اما سر ديگر آن كه شايد اهميت بيشتري هم داشته باشد، به مديريت سينمايي در كشور مربوط مي‎شود كه نسبت آن با سينماي ملي با هر قبض و بسطي در سرنوشت اين‎ مفهوم تأثير مي‎گذارد. در واقع مديريت سينمايي به‎عنوان بعد سخت‎افزاري سينماي ملي قابل‎تعريف و تقسيم‎بندي است كه بازشناسي نقش آن در تحقق و بسط سينماي ملي از اهميت زيادي برخوردار است. به همين دليل با محمد‎مهدي عسگرپور، مديرعامل خانه سينما، درباره ابعاد مفهومي، ضرورت و چالش‎‎هاي سينماي ملي در حوزه مديريتي، به گفت‎وگو نشستيم كه هرچند گاهي به بيان مسايلي غير از سينماي ملي هم منجر شد، اما بي‎ارتباط با آن هم نبود.

*اگر بخواهيم سينماي ملي را به‎عنوان يك ضرورت تاريخي مورد بحث قرار دهيم، ريشه اين‎ موضوع به مقابله سينماي اروپا در برابر هجمه سينماي آمريكا و ‎هاليوود برمي‎گردد؛ آيا دغدغه سينماي ملي در كشور ما نيز يك ضرورت تاكتيكي است يا نيازي دروني و برآمده از وضعيت سينمايي خود ما؟
-به‎نظر من بحث سينماي ملي يك مسئله جهاني است و ديدگاهي كه شما مطرح كرديد شايد تعبير خوشبينانه اين‎ بحث باشد؛ به اين‎ معني كه يك هجمه‎اي صورت‎گرفته كه لزوما هم از غرب نيست؛ ممكن است تهديد‎هايي از شرق وجود داشته باشد. در اين‎ نگرش، ضرورت سينماي ملي يك واكنش دفاعي است، اما شكل بدبينانه‎اش اين‎ است كه آن هجمه دارد كارش را انجام مي‎دهد و يك‎جوري در اتمسفر زندگي همه ما وجود دارد، ولي ما به‎دليل از دست دادن هويت خودمان از ضرورت آن سخن مي‎گوييم. شكل سومي هم وجود دارد كه برخي از ادبا و شعراي ما مثل فردوسي انجام داده‎اند. فردوسي در شاهنامه فرهنگ و هويت ايراني را حفظ و صيانت كرده و به تقويت بنيان‎‎هاي فرهنگي ما پرداخته است. به‎عبارت ديگر، غرور تحقير شده ايراني را بازسازي كرده است. متأسفانه اين‎ مباحث كمتر در علوم اجتماعي و مطالعات سينمايي دسته‎بندي مي‎شود. اساسا مفهوم سينماي ملي يك مفهوم پيچيده و دشوار است كه متأسفانه برخي با ساده كردن و تقليل دادن آن به ابعادي محدودتر مي‎خواهند فهم آن را آسان كنند.

*گاهي اوقات نيز به بهانه اين‎ تقسيم‎بندي‎ها و مفهوم‎سازي‎ها، يك مرزبندي ايدئولوژيك و جناحي ميان شخصيت‎‎هاي سينماي صورت مي‎گيرد؛ به اين‎ معني كه آن‎قدر دايره سينماي ملي را محدود مي‎كنيم كه بسياري از افراد خارج از آن قرار‎گرفته و گويي خائن به ملت و مملكت خويش هستند. به‎نظر شما اين‎ نگرش مفهوم سينماي ملي را تا حد مرزبندي‎‎هاي سياسي يا جناحي تقليل نمي‎دهد؟
-اين مسئله اتفاق افتاده است. دليلش هم به اين‎ برمي‎گردد كه ما درباره هر مفهوم فرهنگي در يك دهه گذشته تعبير سياسي ارايه كرده‎ايم. ما بدون اين‎‎كه درست آناليز بكنيم، سريع جريان خودي و غيرخودي راه مي‎اندازيم و به‎تدريج هم اين‎ مرزبندي‎ها رسميت پيدا مي‎كند و پذيرفته مي‎شود. مثلا من بارها ديدم كه درباره مفهوم اجنبي‎پرستي آن‎قدر تبليغ شده و فردي را به آن متهم كرده‎اند كه گاهي خود شخص هم باور مي‎كند.

*البته اين‎ برچسب‎ها به خود شما و خانه سينما هم زده شده بود، زماني كه هيئت آمريكايي اسكار به ايران سفر كردند.
-درست است به‎نظر من اين‎ يك تفكر انحرافي، غيرديني و غيرانساني است. شايد اين‎ مسئله ريشه در اين‎ تفكر سنتي داشته باشد كه كار، كار انگليسي‎هاست. به هرحال، تعريف سينماي ملي تعريف هنر مي‎ماند كه هركس با پارامتر‎هاي شخصي خودش اين‎ كار را انجام مي‎دهد.

*اصلا مناقشه اصلي هم سر همين موضوع است، مثلا برخي زبان يا جغرافيا و برخي ديگر تاريخ و فرهنگ را معيار قرار مي‎دهند و هنوز اتفاق نظري درباره مؤلفه‎ها و شاخص‎‎هاي سينماي ملي وجود ندارد و همين مسئله هم تعريف سينماي ملي را دشوار مي‎سازد.
-دقيقا همين‎طور است. من از صاحب‎نظران و انديشمندان مختلفي سئوال كردم كه شما اصلا سينما را بگذاريد كنار؛ اگر بخواهيم خصلت‎‎هاي فرهنگ ملي و ايراني را فهرست‎بندي كنيم، شما چند خصيصه را نام ببريد كه قوم ايراني را از اقوام ديگر متمايز مي‎سازد. در واقع من مي‎خواستم به چند مولفه مشخص برسم تا مثلا بگوييم كه مجموعه اين‎‎ها در يك فيلم سينمايي مي‎تواند تصوير روشني از سينماي ملي را ترسيم كند. چون ممكن است فيلمي مثل «بدون دخترم هرگز» درباره فرهنگ ايراني باشد و لوكيشني كه فضاي جامعه ايران را نشان بدهد در كشوري ديگر ساخته شود؛ اما اين‎ ديگر در ذيل سينماي ملي قرار نمي‎گيرد. ضمن اين‎‎كه سينماي ملي به‎معني تمايز مطلق از سينماي جهان نيست و قرار نيست ما تافته جدابافته باشيم؛ گاهي تعابير سياسي از اين‎ مفهوم اين‎ تلقي را در جامعه دامن مي‎زند.
*به نكته خوبي اشاره كرديد چون يك بعد سينماي ملي به مسايل درون سينمايي برمي‎گردد؛ به اين‎ معني كه يك فيلم ايراني بايد داراي چه مؤلفه‎‎هاي باشد كه به‎عنوان سينماي ملي شناخته شود، اما بعد ديگر آن به مديريت سينما برمي‎گردد. اگر ما سينماي ملي را نمادي از وحدت ملي فرض كنيم، آن‎وقت اختلاف‎نظرات و شكاف‎‎هاي عميقي كه ميان متوليان مختلف سينما وجود دارد، به‎عنوان يك مانع قلمداد نمي‎شود. بحث من دقيقا ناظر بر اختلاف‎نظراتي است كه چند وقت اخير بين شما و خانه سينما با آقاي سجادپور پيش آمده بود.
-ببينيد اين‎ جر و بحث‎‎هايي كه ممكن است ما در حوزه اجرا داشته باشيم، طبيعي بوده و ممكن است اصلا درباره سطح توليدات سينمايي در سال‎‎هاي آتي باشد. به هر حال، اين‎ مناقشات در هر دوره‎اي ممكن است وجود داشته باشد كه من در اين‎‎جا نمي‎خواهم خيلي آن را پررنگ كنم. آن‎چه به‎نظر من خيلي مهم‎تر مي‎نمايد و يكي از مشكلات سينماي ايران محسوب مي‎شود اين‎ است كه نگاه ما به سينما بعد از انقلاب مثل نگرش ما به تلويزيون بوده است. خيلي از مديران موفق سينما مثل آقايان بهشتي و انوار با تجربه تلويزيون به مديريت سينما پرداختند. به همين دليل، حتي در تشكيلات سازماني ارشاد آن زمان يا بنياد فارابي نام واحد‎هايي را مي‎بينيد كه از تلويزيون آمده‎اند. منتها اين‎ دوستان يك هوشمندي خوبي داشتند كه متوجه شدند آن ساختار بوروكراتيك را در حوزه سينما نمي‎توانند بسط دهند. لذا يك نظام چابك‎تر يعني بنياد فارابي آن زمان را راه‎اندازي كردند. اما سيستم سرمايه‎گذاري متمركزي داريم كه بخش خصوصي را تا حدي كه بتواند كمك مي‎كند؛ با اين‎حال، يك فرهنگ عمومي هم در جامعه داريم كه ضد بخش خصوصي عمل مي‎كند.

*در واقع شما دولتي بودن مديريت فرهنگي را مانعي ساختاري و اجرايي در تحقق سينماي ملي مي‎دانيد؟
-ببينيد، اين‎ شكل اداره سينما حتي اگر دست يك صندوق هم بيفتد بازهم دولتي است. آن‎چه كه در سينماي امروز ما اصالت ندارد، اقتصاد هنر است. تا زماني‎كه ما نتوانيم اقتصاد سينما را سامان دهيم، هيچ‎وقت به سينماي ملي نخواهيم رسيد.

*اتفاقا يك ديدگاهي هم در ميان اهالي سينما وجود دارد كه اساسا طرح مفهومي مثل سينماي ملي در جهت تأمين برخي منافع سياسي و جناحي است تا اين‎‎كه يك ضرورت بالذات فرهنگي و هنري باشد؛ نظر شما در اين‎‎باره چيست؟
-به اين‎ مسئله از زاويه ديگر هم مي‎شود نگاه كرد. خيلي‎ها به من به عنوان رييس خانه سينما مي‎گفتند كه شما چرا سينماگران را جمع نمي‎كنيد تا در همايشي به بررسي مفهوم سينماي ملي بپردازند. ساده بگويم كه انگار بايد برخي از صاحب‎نظران مدام به ما گوشزد كنند كه شما سابقه تاريخي درخشان داريد اما نشانه‎‎هاي آن در سينماي ايران نيست يا كم است. به هرحال، گير اصلي اين است كه ما نگذاشتيم سينما مسير رشد طبيعي خود را طي كند. خواستيم اداره‎اش بكنيم آن‎هم به سبك مديريت تلويزيوني كه مقتضيات متفاوتي از اداره سينما دارد. در نهايت، ما هميشه در پايان يك دوره مديريتي مي‎شنويم كه ويرانه‎اي را تحويل‎گرفته‎ايم و از اين‎ حرف‎ها. خيلي شفاف‎تر بگويم: الان تلويزيون اين‎ انتظار را از سينما دارد كه شما خود را به موازين من نزديك‎تر كنيد تا بتوانم خريدار شما باشم. براي همين تلويزيون بسياري از آثار سينمايي را نمي‎خرد؛ چون معتقد است به موازين آن نزديك نيست. مثلا يك مسئله حجاب بازيگران در فيلم‎هاست. خوب اين‎‎گونه محدوديت‎ها يا تحميل قوانين تلويزيوني موجب مي‎شود كه سينما مسير خودش را طي نكند. به‎عبارت ديگر، وقتي سينما نتواند رشد طبيعي خود را داشته باشد، نمي‎توانيم به سينماي ملي دست پيدا كنيم.

*يعني عملكرد صدا و سيما درواقع خودش يك مانع در راه تحقق سينماي ملي است؟
-البته در تمام كشور‎هاي جهان عملكرد تلويزيون هميشه برخلاف ذات سينما بوده است. منتها مي‎توان منافع مشتركي را بين سينما و تلويزيون تعريف كرد و در جهت آن به حركت ادامه داد تا خدمات متقابلي بين آن‎ها برقرار شود. من خيلي به صدا و سيما ايراد نمي‎گيرم؛ چون بايد راه خودش را برود. اما به قول آن مثل معروف كه «سگ را بستند سنگ را رها كردند»، تلويزيون را نبايد متوقف كرد. حال آن‎كه بايد اجازه داد سينما راه خودش را برود. پلان اقتصاد در سينماي ايران بايد جدي‎گرفته شود. در غير اين‎‎صورت، برگزاري انواع سمينارها و همايش‎ها دردي را دوا نمي‎كند.

*گاهي در پشت مفهوم سينماي ملي نوعي انزوا و دوري از حضور در سينماي جهان هم ديده مي‎شود، مثلا نگاه بدبينانه‎اي كه به جشنواره‎‎هاي خارجي وجود دارد و برخي موفقيت فيلم‎‎هاي ايراني را در اين‎ جشنواره‎ها تلاشي در جهت مخالف منافع و سينماي ملي قلمداد مي‎كنند؛ به اين‎ معني كه فيلم‎‎هاي جشنواره‎اي صرفا به‎دليل اين‎‎كه تصوير تاريك و تلخي از ايران ارايه مي‎كنند جايزه مي‎گيرند و آن‎ها نماينده واقعي سينماي ملي و ايراني در سطح جهاني نيستند. به‎نظر شما چنين تأويل‎‎هايي خود يك مانع ذهني در برابر سينماي ملي نيست؟
-اين يك مشكل تاريخي ايراني‎هاست كه هميشه اگر عيب را در خانه همسايه ببينيم لذت مي‎بريم؛ اما همان عيب اگر در خودمان وجود داشته باشد آن را مخفي مي‎كنيم. لذا به صرف اين‎‎كه يك فيلم‎ساز ايراني مشكلات و آسيب‎‎هاي اجتماعي و فرهنگي جامعه خود را به تصوير مي‎كشد، برخلاف سينماي ملي يا منافع ملي عمل نكرده است. به هر حال، بخشي از واقعيت‎‎هاي اجتماعي ما تلخ و سياه است. شما يك دوربين به دوچرخه وصل كنيد و از ميدان راه آهن تا تجريش را فيلم بگيريد؛ آيا اين‎ فيلم از تلويزيون ما قابل پخش است؟ سينما هم بعد رسانه‎اي و تبليغي دارد و هم كاركرد‎هاي حقيقت‎يابي و بازنمايي واقعيت‎‎هاي اجتماعي. در همه‎جاي دنيا نيز سينما صرفا به نقاط قوت نمي‎پردازد و خودشان اولين منتقد نسبت به‎وضع موجود در جامعه هستند.

*در واقع منظور شما اين‎ است كه سينماي ملي صرفا بازتاب‎دهنده نقاط قوت نيست. چه‎بسا فيلمي نقاط ضعف ما را به تصوير بكشد، ولي سينماي ملي هم محسوب شود؟
-دقيقا همين‎طور است. حدود هجده سال پيش در جشنواره «كلمون فران» كه معتبرترين جشنواره فيلم كوتاه در جهان است، ايران تازه در اين‎ حوزه داشت حضور پيدا مي‎كرد. فيلم سفر آقاي بيضايي كه فكر مي‎كنم محصول سال 1348 باشد شركت كرد كه در آن فقر فرهنگي و معيشتي در جامعه ايراني به تصوير كشيده شده بود كه البته درباره قبل از انقلاب بود. براي من جالب بود كه مخاطب خارجي چه واكنشي به اين‎ فيلم نشان مي‎دهد. يكي از آن‎ها نكته‎اي جالب را به من گفت كه قابل‎تأمل است و آن جمله اين‎ بود كه كشوري كه فيلم‎ساز بتواند در آن اين‎‎گونه فيلم‎ها را بسازد و اجازه اين‎ كار را داشته باشد، كشور پيشرفته‎اي است وگرنه فقر و نابهنجاري در همه كشور‎هاي دنيا وجود دارد. به‎نظر من، فرق تلويزيون و سينما مي‎شود فرق بين فست‎فود و غذاي رستوران و ما الان مي‎خواهيم با مديريت فست‎فود، رستوران را اداره كنيم. به گمانم بعد هنري و انتقادي سينما از كاركرد‎هاي رسانه‎اي آن بيشتر است. در بخش رسانه اين‎ تلويزيون است كه بايد به وظايف خود عمل كند. اما براي رسيدن به سينماي ملي بايد به مديريت هنري اهتمام بورزيم نه مديريت رسانه‎اي.

*كاش همين مديريت رسانه‎اي هم بود؛ چون به هر حال سينما يك رسانه هم هست. اما مشكل اين‎‎جاست كه مديريت سياسي بر عرصه فرهنگي ما حاكم است و اين‎ سليقه‎اي سياسي و جناحي است كه بر مديريت سينما حاكم است. مثلا در دوران حاكميت يك جناح، فيلم‎هايي مثل «كتاب قانون»، «درباره الي» يا «به رنگ ارغوان» در زمان مديريت يك نفر توقيف مي‎شوند و در دوره مديري ديگر در همان دولت رفع توقيف مي‎شوند. لذا فيلم‎سازان ما با يك دوگانگي در وزارت ارشاد مواجه مي‎شوند و همين مسئله موجب بي‎اعتمادي بين اهالي سينما و مديران فرهنگي مي‎شود؛ به‎طوري كه حتي درباره عملكرد آقاي شمقدري در همين مدت كوتاه با ترديد مي‎نگرند كه دستور ايشان براي رفع توقيف فيلم‎ها يك نوع ژست سياسي است و دوام ندارد يا ايشان با يك سياست دوگانه از يك‎سو به فيلم‎سازان روشنفكر و دگرانديش باج مي‎دهد اما در راه فيلم‎سازاني كه به انقلابي و متعهد بودن شهره هستند، مثل ميركريمي و مجيدي سنگ‎اندازي مي‎كند و همه اين‎ها بيشتر دعوا‎هاي سياسي است تا مديريت هنري و فرهنگي. خوب با اين‎ اوضاع و شرايط چگونه همه مي‎توانند زير پرچمي واحد به نام سينماي ملي جمع شوند؟
-در ادامه صحبت‎هاي شما من مي‎خواهم بگويم كه اي‎كاش مديريت سياسي هم بود. مشكل ما اين است كه با مديران غيرمسلط مواجه هستيم. ببينيد آقاي صفار هرندي در مراسم توديع خودشان به وزير جديد پيام دادند كه آقاي وزير جديد، شما بين دولبه تيغ قيچي‎گرفتاريد؛ يك لبه شما را به بي‎بند و باري فرا مي‎خواند و لبه ديگر به تحجر. من نامه‎اي به ايشان نوشتم و در جواب گفتم كه شما تيغ سوم كه تيغ اصلي باشد را فراموش كرديد. تيغ سوم هنرمنداني هستند كه هم تيزهوشند و هم ممكن است از شما هم متدين‎تر باشند. شما چرا اين‎ تيغ را نديديد؛ در حالي‎كه بيشترين مشكل شما با اين‎ دسته بوده است. شما كجا‎ گرفتار بي‎بند و بارها بوديد؟! آن‎ها كه رفتند و پنهان شدند يا از ترس شما آمدند و نماز خواندند. متحجرين البته هميشه حضور داشتند. به‎نظر من، آقاي صفار از افراد متدين و پاك‎دست بود، اما مشكل عمده دولت اين است كه از مديران غير مسلط استفاده مي‎كند؛ مديراني كه در حوزه تصدي‎گري خود تسلط و آگاهي لازم را ندارند. آقاي صفار به‎عنوان يك فرد دوست‎داشتني و متدين در دانشگاه امام حسين مدرس بودند، اما تخصص ايشان در حوزه فرهنگ و هنر نبوده است. يك وقت مي‎گويم فلاني و فلاني اجنبي‎پرست هستند، اما وقتي خودم وزير ارشاد شدم با اين‎ آقايان عكس مي‎گيرم. خب، اين‎ تناقص رفتاري به دليل عدم تسلط كافي بر حوزه مديريتي است. به‎نظر من، از نگاه سياسي ترجمه غلطي در كشور ما شده است. اتفاقا گاهي نگاه سياسي موجب مي‎شود كه ما قدر هنرمندان و اهالي فرهنگ را بدانيم و از آن‎ها درست استفاده كنيم. خيلي از مواقع مشكل از ديانت افراد است نه سياست آن‎ها. خيلي عجيب است من امروز در روزنامه مي‎خواندم كه قرار است تعداد سينما‎هاي نمايش‎دهنده جشنواره فجر امسال افزايش يابد. ممكن است اين‎ را كسي گفته باشد كه تا ديروز كه مسئوليتي در عرصه فرهنگ نداشت با سينما و جشنواره و اين‎ حرف‎ها مخالف بوده است. به هر حال، تفكر سياسي اگر مسلط عمل بكند، خيلي هم بد نيست به شرط اين‎‎كه مسلط بر حوزه كاري خود باشد. خيلي‎ها با نيت خوب وارد اين‎ عرصه شدند، اما دلسوزانه پدرش را درآوردند!

*احتمالا لايحه قانون تشكيل سازمان نظام سينمايي كه شما در خانه سينما طرح كرديد و دنبال مي‎كنيد در جهت اصلاح همين مشكلات است؟
-احسنت. همان لايحه هم با واكنش و اعتراض خيلي‎ها مواجه شد كه شما در حال حذف برخي نهادها و مراكز سينمايي هستيد؛ مثل مركز گسترش سينماي مستند و انجمن سينماي جوان و بنياد سينمايي فارابي. از جمله معترضين به اين‎ طرح، مهندس جعفري جلوه بودند كه مي‎گفتند سينماي جوان بازوي اجرايي ما در شهرستان‎هاست. خوب اين‎ چه بازويي است كه هيچ‎وقت در جهت اهداف شما حركت نمي‎كند. اين‎همه برايش خرج مي‎كني، اما از جهت سياسي برخلاف اهداف تو حركت مي‎كند از نظر فرهنگي نيز تو را مميزي و سانسورچي مي‎داند و هيچ‎وقت هم به نفع تو شعار نمي‎دهد؛ پس بازوي تو نيست. در حالي‎كه با فرصت دادن به بخش خصوصي، اين‎ بازو توانمند‎تر عمل مي‎كرد.

*نظرتان درباره فارابي هم همين است؟
-ببينيد، من يك زماني در دوره آقاي بهشتي كارمند اين‎ بنياد بودم و مدت كوتاهي هم مديريت آن‎جا را به عهده داشتم. فارابي يك زماني نقش هدايتي پررنگي داشت. خيلي از فيلم‎سازان معتبر ما هنوز فيلم اول خود را نساخته بودند و همه ما با هم در حال رشد بوديم. امروز آن فيلم‎سازان استاد دانشگاه شده‎اند و فارابي هم به يك مجموعه كارمندي تبديل شده است. خوب معلوم است كه با اين‎ شرايط، ديگر نمي‎تواند نقش هدايتي داشته باشد. لذا بايد بر اساس وظايف حمايتي كه داشته است، به‎عنوان يك نهاد خدماتي باقي بماند. سيستم هدايتي براي بيست سال پيش بود و ديگر امروز جواب نمي‎دهد.

*البته در مقابل برخي انتقاد مي‎كنند كه خانه سينما به بهانه حذف نهاد‎هاي موازي، مديريت سينما را در انحصار خود مي‎گيرد.
-اتفاقا اين‎ اصلا بد نيست. در همه جاي دنيا جامعه اصناف سينمايي مديريت سينماي ملي را به عهده دارد. روح كلي تغييرات كه ما در آن پيش‎نويس داده بوديم، حركت در جهت تقويت بنيان‎هاي اقتصادي سينما بود تا ما را به سينماي ملي نزديك كند. خيلي‎ها مي‎ترسند كه اگر از سينما مراقبت (نظارت دولتي) نكنيم به فساد كشيده مي‎شود. به نظر من، اين‎ يك بدبيني و بي‎اعتمادي به سينماگران ماست. وقتي ما مي‎گوييم بايد سينما بر مبناي عرضه و تقاضا قرار بگيرد، برخي مي‎گويند پس مي‎خواهيد كاباره را هم به سينما وارد كنيد! ببينيد مهم اين است كه ما مي‎خواهيم اين‎ شيپور سينماي ملي را از كدام طرفش بدميم؛ برگزاري انواع سمينارها و همايش‎ها دميدن آن از ته شيپور است، يك‎بار هم بايد از سر شيپور بدميم كه آن‎هم تغيير ساختار سينمايي را شامل مي‎شود و پيشنهاد اين‎ لايحه در همين جهت بوده است. دوتا گلوگاه در اين‎ تغيير ساختاري وجود دارد كه ابتدا مشكل بايد در آن‎جا حل شود: يكي شوراي پروانه ساخت و ديگري شوراي پروانه نمايش است تا به‎تدريج تغييرات اصلاحي در حوزه‎‎هاي ديگر اتفاق بيفتد.

*شما به‎عنوان كارگردان «قدمگاه» كه به اصطلاح يك فيلم معناگراست، جايگاه دين و مفاهيم ديني را در سينماي ملي كجا مي‎دانيد؟ اصلا چه فرقي مي‎توان بين سينماي ديني و سينماي ملي قايل شد؟
-همين‎قدر به شما بگويم كه من وقتي در نوجواني به تخت جمشيد رفتم، حس كردم كه وارد يك محيط ديني شدم. شما وقتي به نقش‎برجسته‎‎هاي تخت جمشيد نگاه مي‎كنيد، نام و نشانه خدا را در آن مي‎بينيد. در سفري كه هيئت اسكاري به ايران آمد، يكي از آنان در تخت جمشيد از من پرسيد كه چرا در نقش‎برجسته‎‎هاي تخت جمشيد تصوير زن نيست يا چرا مردانشان همه ريش دارند، خب، اين‎ نشان مي‎دهد كه ايرانيان همواره موحد و ديني بودند. لذا دين جزو لاينفك هويت ملي ماست و نمي‎توان آن را از مليت ايراني جدا كرد. اصلا هنر به دليل تعالي كه در ذات آن وجود دارد، يك مفهوم ديني بوده و الصاق دين به هنر يك مفهوم اضافي است.

*شما اشاره كرديد كه الصاق دين به هنر يك امر اضافي است. بر اساس همين منطق، برخي معتقدند كه سينما يك صنعت وارداتي و غربي است و الصاق صفت ملي به آن كار عبث و بيهوده‎اي است. آيا شما اين‎ ديدگاه را قبول داريد؟
-سينما به‎عنوان پديده‎اي كه ما امروز با آن مواجهيم، ممكن است يك تاريخ تولد مشخصي داشته باشد و به‎عنوان اختراع برادران لومير شناخته شود. اما بالاخره اين‎ ذات سينما تصوير و نقاشي است كه اگر ريشه‎يابي كنيم، ممكن است به تاريخ و جغرافياي ديگري برسيم. من نمي‎گويم كه سينما مال ما بوده است، اما سينما را نمي‎توانيم به اختراع سينماتوگراف محدود كنيم. سينما محصول جغرافياي سياسي نيست، بلكه دستاورد تلاش‎ها و تجربه‎‎هاي انسان‎ها در جوامع گوناگون است؛ لذا به اين‎ دليل نمي‎توان مفهوم سينماي ملي را به طور كلي نفي كرد.

*آقاي عسگرپور، مثل بسياري از گفت‎وگوها و مباحثي كه درباره اين‎ موضوع انجام شد ما هم در پايان اين‎ مصاحبه به تعريف روشن و مشخصي از مفهوم سينماي ملي نرسيديم. با همه اين‎ مناقشات چگونه بايد بر سر دركي مشترك از سينماي ملي به تفاهم رسيد؟
-بله، اين‎ يك واقعيت غير‎قابل‎انكار است. شايد يك عامل آن به اين‎ بر مي‎گردد كه بسياري از مرز‎هاي فرهنگي و اجتماعي در جهان امروز برداشته شده و ما داراي هويت يكپارچه و ملي ناب در هيچ كجاي دنيا نيستيم.
شايد اگر ما در موقعيت بازنده نبوديم، اين‎قدر درباره سينماي ملي سخن نمي‎گفتيم. اگر ما سينماي پررونق و مستقلي داشتيم كه دولت نقش مزاحمي در آن نداشت و شبيه تلويزيون نمي‎شد، ديگر به دنبال سينماي ملي نبوديم. به‎نظر من، بايد به جاي سينماي ملي از آرمان‎‎هاي مشترك در سينما سخن بگوييم.

*مي‎خواهم بدانم كه مديرعامل خانه سينما با پذيرش تلويحي مفهوم سينماي ملي كداميك از فيلم‎هاي ايراني را بيشتر به‎عنوان مصاديق سينماي ملي مي‎شناسد؟
-راستش خيلي زياد است و من مي‎ترسم برخي را فراموش كنم و باعث دلخوري همكارانم شوم، ولي به طور كلي به نظر من فيلم‎هايي آقاي مهرجويي مثل «ميهمان مامان»، «‎هامون» و حتي «سنتوري» در ذيل سينماي ملي قرار مي‎گيرد و شايد همه فيلم‎هاي آقاي ميركريمي و مجيدي را بايد به‎عنوان نمونه‎‎هاي سينماي ملي قلمداد كرد همچنين سينماي علي حاتمي.

*گاهي آن‎قدر فيلم‎هاي مختلف و متفاوت در دايره سينماي ملي قرار مي‎گيرد كه واقعا نمي‎شود مصاديق سينماي ملي را به‎درستي شناخت.
-حق با شماست. اساسا اين‎ مفهوم يك مفهوم اشتباهي است و يك مرز خودي و غيرخودي را در سينما دامن مي‎زند؛ طوري‎كه فقدان تعريف روشن از آن حتي وحدت سينماگران را زير مفهوم واحد ملي دچار چالش مي‎سازد.

*شما با توجه به تجربيات مديريتي در حوزه سينما چشم‎انداز سينماي ايران را در اين دهه چگونه مي‎بينيد؟
-من يك نگراني دارم كه شيوه مديريت صدا و سيمايي بر مديريت سينما حاكم شود اين‎ مسئله موجب مي‎شود كه از سينماي واقعي دور شويم.

*خيلي شفاف‎تر بپرسم كه با توجه به تغيير و تحولات مديريتي كه در وزارت ارشاد اتفاق افتاده است، آيا رابطه خانه سينما به‎عنوان يك نهاد صنفي با معاونت سينمايي به‎عنوان يك نهاد رسمي بهبود مي‎يابد يا تنزل مي‎كند.
-واقعيتش اين‎ست كه الان اصلا نمي‎توانم چيزي را پيش‎بيني كنم؛ چون ما در اين‎ سال‎ها زياد غافل‎گير شده‎ايم. گاهي كه احساس مي‎كرديم رابطه‎مان ممكن است تلخ شود، اما رابطه خوبي شد يا بالعكس. با اين‎ حال، معتقدم جريان صنفي در كشور ما با تمام مشكلات و موانعي كه وجود دارد، بنيان‎هايي پيدا كرده است كه به‎سادگي متزلزل نمي‎شود

گفتگوی محمدمهدی عسگرپور( مدیر عامل خانه سینما) با نشریه پنجره

دیـــده بــان
HyperLink
HyperLink
HyperLink
HyperLink
      با وارد كردن ایمیل خود در فرم زیر اخبار جدید بطور خودكار برایتان ارسال می شود:    
       
 
 
   
     
صـفـحـه اول     دربــــــاره       تــــمــــاس       English  
 
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به خانه سینمای ایران است
All Rights Reserved, Khanehcinema.ir 2008-2010
Developed by Rayan goustar - Designed by Hamidreza Studio